آنچه در این مقاله میخوانید [پنهانسازی]
چقدر به تعادل بین کار و زندگی اهمیت می دهید؟
اگر از آدمها بخواهید آنچه که از زندگی میخواهند را برایتان خلاصه کنند. احتمالا آن را در کلماتی مثل “عشق”، “موفقیت”، “خانواده”، “شناخت”، “آرامش”، “خوشبختی” و امثال اون خلاصه میکنند. اما همه اینها چیزهایی کاملاً متفاوت هستند. بیشتر آدمها هم همه ی آنها را در زندگیشان میخواهند. متاسفانه، تعداد زیادی از آدمها برای رسیدن به این اهداف، زندگیشان را درست متعادل نمیکنند.
کسی را میشناسم که سال گذشته پانصد میلیون تومان از کسب وکار خود درآمد کسب کرد. اما وقتی با من درد و دل میکرد، میگفت که افسرده است. وقتی دلیلش را از او پرسیدم گفت چون تنها و خسته است و وقت کافی به خودش اختصاص نداده است.
یک نفر دیگر را هم میشناسم که همیشه و تقریباً همه روز را در حال خوشگذرانی است. او از آندسته آدمهای مثبتاندیش و بسیار شاد است که همیشه نیشش تا بناگوشش باز است. اما در یک پانسیون میخوابد و واقعاً محتاج نان شبش است. نمیتوانم با اینکه این فرد همیشه شاد به نظر میرسد داستان زندگیش را یک زندگی موفق بدانم.
اینها دو سبک زندگی تقریباً نامتعادل هستند. میلیونها زندگی دیگر هم مثل اینها وجود دارد.
وقتی زندگی کاریتان (یا زندگی اجتماعیتان، خانوادگیتان و از این قبیل) پرمشغله باشد و همه انرژیتان در آن نقطه متمرکز شده باشد. خیلی راحت تعادل زندگیتان برهم میخورد. با اینکه انگیزه اهمیت زیادی دارد، اما اگر میخواهید کارها درست انجام شود، باید ابعاد مختلف زندگیتان را متعادل کنید. اینکه یک بُعد زندگی را فراموش کرده و بیشتر وقتتان را صرف یک بُعد دیگر زندگی کنید، فقط برایتان خستگی و استرس به همراه خواهد داشت.
پس روی موضوع تعادل بین کار و زندگی تمرکز کافی کنید. سعی کنید این تعادل را برقرار کنید. که در اینده حسرت روزهای از دست داده را نخورید.