من همیشه در کلاسهایم این قیاس را انجام می دهم و البته می دانم که برای بسیاری از شما عجیب و غریب به نظر می آید. من همیشه می گویم نحوه آموزش کارکنان شباهت بسیار زیادی با تربیت فرزند دارد. و اغلب سعی میکنم، مثالهای آموزشی و کار با فرزندان را به کارکنان هم تعمیم بدهم. خودم از این تکنیک بسیار استفاده کردم و منافع آن را به خوبی دریافت کردم.

ما همگی دارای جهان بینی خودمان هستیم، و در رفتار و گفتارهایمان این موضوع را اثبات می کنیم. ما در مورد مسائل اساسی با توجه به جهان بینی مان، آموزشهای بسیاری به فرزندانمان می دهیم. اما یک نکته اینجاست و آن این است که اگر پدر و مادر به آنچه که می گویند عمل نکنند، فرزند چه چیزی را خواهد آموخت؟

همگی پاسخ این سوأل را می دانیم و بارها و بارها در مورد آن شنیده ایم. فرزندانمان چیزی را می آموزند و انجام میدهند، که ما به عنوان والدین انجام می دهیم. یعنی فرزندان ما از عملکرد ما می آموزند، نه از گفته های ما. گفته های ما فقط شتاب دهنده هستند. مدیران هم اگر قصدشان، اعمال نفوذ پایدار در افراد زیر مجموعه اشان است. باید از این موضوع درس بگیرند و بر این اساس عمل کنند.

 

[message_box bg_color=”rgb(234, 234, 234)” text_color=”light” padding=”25″] [ux_text text_color=”rgb(148, 32, 115)”]

حتما بخوانید: نوشتن شرح شغل  [/ux_text] [/message_box] 

 

 مدیران برای این اعمال نفوذ به دو چیز نیاز دارند:

  1. یک یا چند دیدگاه مطمئن و منسجم ، در رابطه با جامعه و فضای کسب و کار (جهان بینی کسب و کار)

  2. ثبات قدم ، اعتقاد و اعتماد راسخ به این جهان بینی کسب و کار و عمل به آن

 

آموزش و رشد کارکنان

وقتی مدیران یک شرکت به چیزی که می گویند اعتقاد راسخ داشته باشند و بر اساس آن عمل کنند. کارکنان هم به آنان اعتماد کرده و با اطمینان، آنان را سرمشق خود قرار می دهند. مدیران باید بر اساس این جهان بینی به کارکنان توضیح دهند که رسالت و فلسفه وجودی این شرکت چیست، و بر اساس آن هم عمل کنند. آنگاه خواهند دید که چه تاثیر عمیقی بر افراد و عملکرد آنها خواهد داشت.

فلسفه وجودی و آرمانهای شرکت می تواند انگیزه سخت کوشی و تلاش را در افراد برانگیزاند. و افکار آنها را در راه خدمت به جامعه ای بزرگتر برای اهدافی بزرگتر شکل دهد. افراد طی سالهای کار در شرکت، می توانند تجربه و دانش لازم برای انجام کارها را به دست بیاورند. اما دانش و تجربه به تنهایی به فرد کمکی نمی کند که فردی خردمند و با بلوغ فکری شود. آن چیزی که همه ی ما نیاز داریم فلسفه ای است، که به تفکرات ما شکل دهد و راهنمای رفتار و کردار ما شود. مدیران می توانند این فلسفه را برای افراد ایجاد کنند. به شرطی که خودشان به آن عمل کنند.